کسی نمیتواند به طبیعت بگوید چرا زمستان شدی ؟ چرا پاییز نماندی ؟ کسی نمیتواند به برف بگوید که چرا آب شدی ؟
یا اصلاً چرا آمدی که آب بشوی ؟
کسی نمیتواند به زمین اعتراض کند که چرا انقدر سرد میشوی .
کسی نمیتواند به پاییز بگوید که چرا دلگیری ؟ چرا برگها را حرام میکنی ؟ چرا زرد میشوی ؟ چرا اخم میکنی ؟ چرا اشک میریزی ؟
کسی به تابستان نمیگوید که چرا انقدر گرمی ؟ کسی نمیپرسد که بارانت کو ؟
از همه مهمتر بهار که همهچیز تمام است و هیچکس به بهار نمیگوید که تا الان کجا بودی ؟ و کسی نمیگوید چرا همیشه نمیمانی ؟
هیچکس از تابستان توقع برف ندارد و هیچکس از زمسنان توقعِ گرمای تابستان و کولر آبی ندارد
همانقدر که طبیعت حق دارد همیشه بهار نباشد آدم هم حق دارد آدم حق دارد یکوقتهایی زمستان باشد حق دارد یکوقتهایی سرد باشد یکوقتهایی دلگیر و گریان باشد یکوقتهایی به طرزِ خفه کنندهای گرم باشد
گذرِ فصلها طبیعت آدم است آدم همیشه بهار نیست
#کیومرث_مرزبان
دلم برای دخترانه های وجودم تنگ شده .
برای شیطنت های بی وقفه .
بیخیالی های هر روزه .
ناز و کِرِشمه های من و آینه .
خنده های بلند و بی دلیل .
برای آن احساساتِ مهار نشدنی .
حالا اما .
دخترکِ حساس و نازک نارنجیِ درونَم چه بی هَوا این همه بزرگ شده !!
چه قدی کشیده طاقتم .
ضرباهنگِ قلبم چه آرام و منطقی میزند .
چه شیشه ای بودم روزی .
حالا اما به سخت شدن هم رضا نمی دهم !
به سنگ شدن می اندیشم .
اینگونه اطمینانش بیشتر است !
جای بستنی یخی های دوران کودکی ام را قهوه های تلخ و پر سکوت امروز گرفته است !
این روزها لحنِ حرف هایم اینقدر جدی است که خودم هم از خودم حساب می برم .
در اوجِ شادی هم قهقهه سر نمی دهم و تنها به لبخندی اکتفا می کنم !
چه پیشوند عجیبی است کلمه خانم !!!
همین که پیشِ اسمت می نشیند ، تمامی سر خوشی و بیخیالیت را از تو می گیرد و به جایش وزنه ی وَقار و مِتانت را روی شانه ات می گذارد .
نه این که تمامی اینها بد باشد ، نه !
فقط خدا کند وزن شان آنقدر سنگین نشود که دخترکِ حساس و شیرینِ درونم زیر سنگینی آن بمیرد
#تهمینه_میلانی
درباره این سایت